تبلیغات
داستان کوتاه کد موزیک
كدام را سوار مي‌كنيد؟

متن حكايت

 يك شركت بزرگ قصد استخدام يك نفر را داشت. بدين منظور آزموني برگزار كرد كه يك پرسش داشت. پرسش اين بود:

شما در يك شب طوفاني در حال رانندگي هستيد. از جلوي يك ايستگاه اتوبوس مي‌گذريد. سه نفر داخل ايستگاه منتظر اتوبوس هستند.

 يك پيرزن كه در حال مرگ است.

يك پزشك كه قبلاً جان شما را نجات داده است.

دوستی بسیار عزیز که سالهاست اورا ندیده اید و آرزو داشتید دوباره او را بیابید و همدم و همراه او باشید.

 شما مي‌توانيد تنها يكي از اين سه نفر را سوار كنيد. كدام را انتخاب خواهيد كرد؟ دليل خود را شرح دهيد.

                          ____________________________

پيش از اينكه ادامه حكايت را بخوانيد شما نيز كمي فكر كنيد، لطفا بر روی ادامه مطلب کلیک نمائید .



:: موضوعات مرتبط: اجتماعی , فرهنگی ، باورهای جامعه و ... , آموزشی ، اوقات فراغت و ... , ,
|
امتیاز مطلب : 7
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
:: ادامه مطلب
نویسنده : علی احمدی
تاریخ : جمعه 27 تير 1393
سخن بزرگان

هر چه بیشتر عمر میکنم بیشتراطمینان پیدا میکنم که تفاوت عمده انسانها، تفاوت بین ضعیف و قوی، بین انسان بزرگ و کوچک میزان توانایی یا اراده استوار و خلل ناپذیر آنهاست. به این معنی که انسان قدرتمند هنگامی که هدفی رابرای خود مشخص می کند دو راه بیشتر پیش رو ندارد: یا مرگ یا پیروزی.

) سِر توماس فاول باکستون(

 

هر عادتی در ابتدا مانند یک نخ نازک است. اما هربار که یک عمل را تکرار می کنیم ما این نخ را ضخیم تر می کنیم و با تکرار عمل نهایتاً این نخ تبدیل به طناب ضخیم و بلندی میشود که برای همیشه به دور فکر و عمل ما می پیچد.

 

) اُریسون سووت ماردن(

 

هیچ چیز به اندازه تمرکز انرژی روی تعداد محدودی از هدف ها به زندگی تان توان و نیروی بیشتر نمی دهد.

)نیدو کیوبین(



:: موضوعات مرتبط: اجتماعی , فرهنگی ، باورهای جامعه و ... , ,
|
امتیاز مطلب : 7
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
نویسنده : علی احمدی
تاریخ : پنج شنبه 26 تير 1393
ببخشيد شما ثروتمنديد؟!

 هوا بدجورى توفانى بود و آن پسر و دختر كوچولو حسابى مچاله شده بودند. هر دو لباس هاى كهنه و گشادى به تن داشتند و پشت در خانه مى لرزيدند. پسرك پرسيد:«ببخشين خانم! شما كاغذ باطله دارين»
كاغذ باطله نداشتم و وضع مالى خودمان هم چنگى به دل نمى
 زد و نمى توانستم به آنها كمك كنم. مى خواستم يك جورى از سر خودم بازشان كنم كه چشمم به پاهاى كوچك آنها افتاد كه توى دمپايى هاى كهنه كوچكشان قرمز شده بود. گفتم: «بيايين تو يه فنجون شيركاكائوى گرم براتون درست كنم.»

آنها را داخل آشپزخانه بردم و كنار بخارى نشاندم تا پاهايشان را گرم كنند. بعد يك فنجان شيركاكائو و كمى نان برشته و مربا به آنها دادم و مشغول كار خودم شدم. زير چشمى ديدم كه دختر كوچولو فنجان خالى را در دستش گرفت و خيره به آن نگاه كرد. بعد پرسيد: «ببخشين خانم! شما پولدارين »

نگاهى به روكش نخ نماى مبل هايمان انداختم و گفتم: «من اوه... نه!»

دختر كوچولو فنجان را با احتياط روى نعلبكى آن گذاشت و گفت: «آخه رنگ فنجون و نعلبكى اش به هم مى خوره.»

آنها درحالى كه بسته هاى كاغذى را جلوى صورتشان گرفته بودند تا باران به صورتشان شلاق نزند، رفتند. فنجان هاى سفالى آبى رنگ را برداشتم و براى اولين بار در عمرم به رنگ آنها دقت كردم. بعد سيب زمينى ها را داخل آبگوشت ريختم و هم زدم. سيب زمينى، آبگوشت، سقفى بالاى سرم، همسرم، يك شغل خوب و دائمى، همه اينها به هم مى آمدند. صندلى ها را از جلوى بخارى برداشتم و سرجايشان گذاشتم و اتاق نشيمن كوچك خانه مان را مرتب كردم. لكه هاى كوچك دمپايى را از كنار بخارى، پاك نكردم. مى خواهم هميشه آنها را همان جا نگه دارم كه هيچ وقت يادم نرود چه آدم ثروتمندى هستم.



:: موضوعات مرتبط: اجتماعی , ,
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
نویسنده : علی احمدی
تاریخ : پنج شنبه 26 تير 1393
بازیگران با لباس تیم ملی، شلوارک و ذوق‌مرگی در برزیل!

تعدادی از بازیگران سینما و تلویزیون که این روزها به عنوان مهمان و برای دیدن بازی‌های جام جهانی و "انرژی‌ دادن" به تیم ملی فوتبال ایران در برزیل هستند، بازی ایران و نیجریه را از روی سکوهای ورزشگاه تماشا کردند.....

لطفا برای مشاهده بقیه مطالب و تصاویر بازیگران بر روی ادامه طلب کلیک نمائید ..



:: موضوعات مرتبط: اجتماعی , ورزشی , فرهنگی ، باورهای جامعه و ... , ,
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
:: ادامه مطلب
نویسنده : علی احمدی
تاریخ : جمعه 20 تير 1393
تمام نگرانی تان ساپورت پوشیدن یک خانم است!

گروه سرگرمی روزنه

 

وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی نسبت به کاهش سن روسپیگری، افزایش سرقت و مشکلات ناشی از ناتوانی جوانان برای ازدواج، هشدار داد.......



:: موضوعات مرتبط: اجتماعی , فرهنگی ، باورهای جامعه و ... , ,
|
امتیاز مطلب : 7
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
:: ادامه مطلب
نویسنده : علی احمدی
تاریخ : جمعه 20 تير 1393
24 نکته استثنایی درباره عقاید غلط ایرانی ها در رانندگی

لطفا برای مطالعه توضیحات هر بند روی (( ادامه مطلب )) کلیک نمائید .

1- نگه داشتن پدال ترمز در هنگام عبور از دست اندازها

2-بالا کشیدن ترمز دستی بدون نگه داشتن کلید آن

 3-عدم تعویض به موقع روغن گیربکس 
 5-درجا گرم کردن ماشین به مدت طولانی
  6-پایین آوردن شیشه به جای استفاده کردن از کولر دراتوبان
  7-خلاص نکردن دنده پشت چراغ قرمز و ترافیک
8-گرفتن ترمز و کلاچ به صورت همزمان برای نگه داشتن خودرو
  9-با سرعت پایین در لاین سرعت حرکت کردن و بالعکس
10-ریختن آب لوله کشی داخل رادیاتور
  11- ریختن آب لوله کشی داخل منبع شیشه شور
12-سنگین کردن بیش از حد خودرو
13-نصب باربند در مواقعی که به آن نیاز نداریم
14-نشاندن کودک روی پای سرنشین جلوی خودروی ایربگ دار
 15-استفاده از بنزین معمولی در خودروهای دارای مبدل کاتالیستی
16-دقت نکردن به سطح کیفی روغن موتور و تطبیق آن با سطح کیفی روغن توصیه شده توسط کارخانه
17-استفاده از نور بالا در مه
18-خاموش نکردن خودرو پس از طی مسافت طولانی
19-تکیه پا به کلاچ
20-جلو آوردن بیش از حد صندلی
21-گاز دادن قبل از خاموش کردن خودرو  
22-گاز دادن قبل از روشن کردن خودروی انژکتوری
23-پارک کردن خودرو خلاف جهت خیابان
24-خاموش شدن خودرو به دلیل نداشتن سوخت



:: موضوعات مرتبط: اجتماعی , آموزشی ، اوقات فراغت و ... , ,
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
:: ادامه مطلب
نویسنده : علی احمدی
تاریخ : جمعه 20 تير 1393
روش ساده تست آئینه های دو طرفه

این روزها مسئله امنیت و پخش عکس و فیلم های خصوصی داغ هست پس زمان خوبی هست که این مطلب را بخوانید:
بله بحث آینه های دو طرفه. بله افرادی به این روش از شما در حالیکه در هتل یا اتاق پرو یادر حمام یا دستشویی هستید فیلم یا عکس تهیه کرده و به معرض عموم می گذارند. پس حتماقبل از اینکه از محل های دارای آینه استفاده کنید از یکطرفه بودن آن مطمئِن شوید
!!
اما چطور؟؟؟؟؟

قبل از هرکاری از تست انگشت اسفاده کنید:
انگشت خود را روی آینه قرار داده. اگر بین انگشت شما و تصویر آن یک فاصله ای باشد این آینه واقعیاست.اگر انگشت شما به تصویرش چسبیده باشد. این آینه دو طرفه است و فردی دارد شما رامشاهده می کند
.
دلیل
:
چون در آینه واقعی لایه جیوه در پشت شیشه است ولی درآینه های دو طرفه لایه جیوه در روی سطح شیشه است
.
از همه شما دوست های خوبمخواهش میکنم این موضوع را برای دوستان خود مطرح کنید و از ریخته شدن آبروی فرد وخانواده ای جلوگیری کنید
.



:: موضوعات مرتبط: اجتماعی , آموزشی ، اوقات فراغت و ... , ,
|
امتیاز مطلب : 7
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
نویسنده : علی احمدی
تاریخ : جمعه 13 تير 1393
داستان تله موش

موش ازشكاف ديوار سرك كشيد تا ببيند اين همه سروصدا براي چيست . مرد مزرعه دار تازه از شهر رسيده بود و بسته اي با خود آورده بود و زنش باخوشحالي مشغول باز كردن بسته بود.
موش لب هايش را ليسيد و با خود گفت : كاش يك غذاي حسابي باشد .

اما همين كه بسته را باز كردند ، از ترس تمام بدنش به لرزهافتاد ؛ چون صاحب مزرعه يك تله موش خريده بود.
موش با سرعت به مزرعه برگشت تااين خبر جديد را به همه ي حيوانات بدهد . او به هركسي كه مي رسيد ، مي گفت : توي مزرعه يك تله موش آورده اند، صاحب مزرعه يك تله موش خريده است . . . 
مرغ باشنيدن اين خبر بال هايش را تكان داد و گفت :  آقاي موش ، برايت متأسفم . از اين به بعد خيلي بايد مواظب خودت باشي ، به هر حال من كاري به تله موش ندارم ، تله موش همربطي به من ندارد
ميش وقتي خبر تله موش را شنيد ، صداي بلند سرداد و گفت : آقاي موش من فقط مي توانم دعايت كنم كه توي تله نيفتي ، چون خودت خوب مي داني كهتله موش به من ربطي ندارد. مطمئن باش كه دعاي من پشت و پناه تو خواهد بود.

موشكه از حيوانات مزرعه انتظار همدردي داشت ، به سراغ گاو رفت. اما گاو هم با شنيدن خبر ، سري تكان داد و گفت :  من كه تا حالا نديده ام يك گاوي توي تله موش بيفتد. او اين را گفت و زير لب خنده اي كرد ودوباره مشغول چريدن شد.

سرانجام ، موش نااميد از همه جا به سوراخ خودش برگشت و در اين فكر بود كه اگر روزي در تله موش بيفتد ، چه مي شود؟

در نيمه هاي همان شب ، صداي شديد به هم خوردن چيزي در خانه پيچيد. زن مزرعه دار بلافاصله بلند شد و به سوي انباري رفت تا موش را كه در تله افتاده بود ، ببيند.

او در تاريكي متوجه نشد كه آنچه در تله موش تقلا مي كرده ،موش نبود ، بلكه يك مار خطرناكي بود كه دمش در تله گير كرده بود . همين كه زن به تله موش نزديك شد ، مار پايش را نيش زد و صداي جيغ و فريادش به هوا بلند شد. صاحب مزرعه با شنيدن صداي جيغ از خواب پريد و به طرف صدا رفت ، وقتي زنش را در اين حال ديد او را فوراً به بيمارستان رساند. بعد از چند روز ، حال وي بهتر شد. اما روزي كه به خانه برگشت ، هنوز تب داشت . زن همسايه كه به عيادت بيمار آمده بود ، گفت : براي تقويت بيمار و قطع شدن تب او هيچ غذايي مثل سوپ مرغ نيست

مرد مزرعه داركه زنش را خيلي دوست داشت فوراً به سراغ مرغ رفت و ساعتي بعد بوي خوش سوپ مرغ درخانه پيچيد.

اما هرچه صبر كردند ، تب بيمار قطع نشد. بستگان او شب و روز به خانه آن ها رفت و آمد مي كردند تا جوياي سلامتي او شوند. براي همين مرد مزرعه دار مجبورشد ، ميش را هم قرباني كند تا باگوشت آن براي ميهمانان عزيزش غذا بپزد.

روزها مي گذشت و حال زن مزرعه دار هر روز بدتر مي شد . تا اين كه يك روز صبح ، در حالي كه از درد به خود مي پيچيد ، از دنيا رفت و خبر مردن او خيلي زود در روستا پيچيد. افراد زيادي در مراسم خاك سپاري او شركت كردند. بنابراين ، مرد مزرعه دار مجبور شد، از گاوش هم بگذرد و غذاي مفصلي براي ميهمانان دور و نزديك تدارك ببيند.

حالا، موش به تنهايي در مزرعه مي گرديد و به حيوانان زبان بسته اي فكر مي كرد كه كاري به كار تله موش نداشتند!

نتيجه ي اخلاقي : اگر شنيدي مشكلي براي كسي پيش آمده است و ربطي هم به تو ندارد ، كمي بيشتر فكر كن. شايد خيلي هم بي ربط نباشد!



:: موضوعات مرتبط: اجتماعی , ,
|
امتیاز مطلب : 6
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
نویسنده : علی احمدی
تاریخ : سه شنبه 3 تير 1393
خواستگاری از دختر بیل گیتس

 

پدر به پسر:  دیگروقت ازدواج توست. من دختری را برای ازدواج با تو در نظر گرفته ام.

 پسراوه نه پدر،ازدواج برای من زود است و تازه من باید با دختری که خودم دوستش دارم ازدواج کنم.

 پدراما دختری که من اجازه اش را برایت گرفته ام دختر بیل گیتس – صاحب شرکت میکروسافتاست.

 پسر: اوه، خب راستش خودم هم مدتی بود فکر می کردم دیگر وقت ازدواجم شده باشد.

 

———

 آن گاه پدر از بیل گیتس وقت ملاقات می گیرد.

 پدر: آقای گیتس، من از طرف مرد جوانی برای خواستگاری دختر شما آمده ام.

 گیتس: اما ازدواج برای دختر من بسیار زود است وانگهی او هنوز باید به تحصیلش ادامه دهد.

 پدر: اما این مردجوان مشاور مدیرعامل بانک جهانی است.

 گیتس: اوه، در اینصورت من موافقم، اشکالی ندارد.

 ——-

 سپس پدر به نزد مدیرعامل بانک جهانی می رود.

 پدرمن نزد شماآمده ام تا مرد جوانی را برای شغل مشاور به شما معرفی کنم.

 مدیرعامل بانک جهانی: اما من مشاوران زیادی دارم و دیگر به مشاور جدید نیازی ندارم مخصوصا از نوع جوانش.

 پدر: اما این مردجوان، داماد بیل گیتس است.

 مدیرعامل بانک جهانیاوه، در این صورت من موافقم، اشکالی ندارد

 نتیجه اخلاقی ۱: حتی اگر چیزی نداشته باشید باز هم میتوانید چیزهایی بدست آورید. اما باید روش مثبتی را برگزینید.
نتیجه اخلاقی ۲: می شود با فکر،از هیچ، همه چیز ساخت.



:: موضوعات مرتبط: اجتماعی , ,
|
امتیاز مطلب : 7
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
نویسنده : علی احمدی
تاریخ : سه شنبه 3 تير 1393
عکس هایی مردی که بعد از 26 سال موهایش را شست !!!

آقای لئو که در یکی از روستا های چین زندگی می کند نزدیک به 26 سال موها وریش های خود را نشسته بود !! و بعد از 26 سال تصمیم گرفت موها و ریش خود را بشوید. آقای لئو که موهای او نزدیک به 2 متر و ریش هایش نزدیک به 1.5 متر میرسد موهاو ریش های خود را در جمع افراد روستای خود انجام شستن کرد نکته جالب در مورد شستشوی آقای لئو مدت زمانی نزدیک به 5 ساعت و استفاده از سه قوطی شامپو برای تمیز کردن وی به کار برده شد در پایان این شستشو آقای لئو بسیار خوشحال به نظر میرسید !!

 

 

 

 

 

 



:: موضوعات مرتبط: اجتماعی , حوادث ، اتفاقات ، وقایع تلخ و شیرین و ... , ,
|
امتیاز مطلب : 8
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
نویسنده : علی احمدی
تاریخ : چهار شنبه 28 خرداد 1393